داستان لذتبخش ببری که برای چای آمد نوشتهی جودیث کر، از ببری میگوید که به طور کاملاً غیرمنتظره سر و کلهاش پیدا میشود تا با دختری به اسم سوفی و مادرش چای بخورد.
آدم انتظار دارد که این مادر و دختر وحشت کنند، اما آنها حضور این مهمان عظیمالجثه و معمولاً وحشی را به راحتی میپذیرند و واکنششان دعوت ظریفی است از ما به تعدیل رفتارهای خودمان.
شاید نیازی نباشد در برابر بسیاری از چیزها که آنها را وحشتناک میپنداریم قوهی تعقلمان را از دست بدهیم.
البته ببر که اشتهای خیلی زیادی دارد همه چیز را میخورد، اما نه سوفی و مادرش را.
تنها مشکل این است که وقتی پدر از سر کار از خانه بازمیگردد هیچ غذایی باقی نمانده است؛ اما این امر دلیل نمیشود که بترسند یا ناامید شوند.
مادر و دختر این حیوان بزرگ را تا آنجا که بتوانند غذا میدهند.
وقتی پدر باز میگردد تصمیم میگیرند برای یک غذای ساده به کافهی محل بروند که سوسیسهای خیلی خوبی دارد.
این داستانِ انعطاف پذیری است.
اتفاقات غیرمنتظره و بسیار عجیبی رخ میدهند، اما دنیا به آخر نمیرسد.
برای مشکلات میتوان راه حل بافت؛
میشود خود را با غیرمنتظرهها وفق داد.
مشکل میتواند به فرصت تبدیل شود.
قهرمانان داستان والدین هستند که به شیوهی آرامشان میتوانند با شکننده نشدن، عصبانی نشدن یا آشفته نشدن اعتماد را به دست آورند.
وفقپذیری عمیقاً در این کتاب جریان دارد.
طراحی میزِ آشپزخانه، لباسهایی که شخصیتها به تن دارند، مدل موهایشان، حتی خیابان در شب و کافهای که میروند، همه به همین پیام ختم میشوند.
سادگی و سرراستی و فروتنی، همه، به این معناست:
مشکلات کوچک به من آسیبی نخواهد زد؛ من تحت فشار نیستم.
میدانم چه چیزی واقعاً مهم است و چه چیزی نه. و آن چه مهم است عشق است.